به صفحه ی زیر مراجعه بفرمایید:

اینجا

دسته ها : اهل بیت

دانشمندان و نویسندگان و جامعه اهل سنت زینب کبری را عزیز و گرامی می‏دارند و با تمام وجود در برابر شخصیت آن حضرت کرنش می‏نمایند و اعتقاد درونی خویش و خضوع و خشوع خود را بر زبان و قلم اظهار می‏کنند. از تاریخ درخشان و سراسر شورآفرین زندگی این بانوی سترگ و قهرمان، نزدیک به 1352 سال می‏گذرد و طبق پژوهشی که انجام گرفته بیش از یکصد و هفتاد کتاب مستقل4 و صدها مقاله نوشته شده است. اساس این امر دو مطلب ذیل می‏تواند باشد:
اول: زینب کبری تربیت یافته بیت رسالت و نبوت و آیینه تمام‏نمای عفت فاطمی و اصالت محمدی و شجاعت علوی است. او دختر امیرمؤمنان و خلیفه رسول خداست و نواده پیامبر بوده، رسول گرامی اسلام او را تکریم نموده و بر او ارج نهاده، سخن و کلام او را می‏شنیده و بر آن تحلیل داشته است. در روایات آمده: آخرین روزهای عمر پیامبر که زینب کبری حدود 5 سال داشت خدمت آن حضرت آمد. عرض کرد: «جد بزرگوار دیشب در عالم خواب دیدم که تندباد سیاهی همه جا را فرا گرفت به طوری که همه جا تاریک شد و آن باد تند مرا نیز جابجا نمود. خود را به درخت تنومندی رساندم و پناهنده شدم. فاصله‏ای نشد که آن درخت نیز از جا کنده شد و بر زمین افتاد. من به یکی از شاخه‏های قوی آن درخت متمسک شدم که او هم قطع گردید. دوباره شاخه قوی دیگری را گرفتم که آن تندباد او را هم شکست. از خواب بیدار شدم». رسول خدا سخنان زینب را شنید و اشک‏های مبارکش جاری شد. بعد فرمود: آنچه را در خواب دیده‏ای واقعیتی است که آن را توضیح می‏دهم. سپس فرمود: «آن درخت بزرگی را که بدان تکیه کرده بودی، جد توست و بعد هم شاخه قوی بزرگ مادرت، فاطمه زهرا، است و شاخه بزرگ دیگر پدرت، علی بن ابی‏طالب، است و دو شاخه بعد از آن حسن و حسین می‏باشد.
صبر و مقاومت، پاکدامنی و عفاف، پشتکار و ایمان، زهد و پارسایی و ... زبانزد خاص و عام گردیده است. اینک از باب ذکر نمونه سخنان بعضی از شخصیت‏های اهل قلم جامعه اهل سنت را می‏آوریم:
الف) جلال‏الدین سیوطی در رساله «زینبیه» خویش می‏نویسد: «زینب در زمان جدش رسول خدا پا به عرصه جهان گشود و در دامن وی پرورش یافت. او هوشمندی توانا و دوراندیش و دارای قلبی پرقوت و پرصلابت بود». سپس می‏افزاید: حسن بن علی هشت سال قبل از رحلت پیامبر خدا و حسین بن علی هفت سال قبل از آن و زینب کبری نیز پنج سال قبل از رحلت آن بزرگوار به دنیا آمده‏اند، پس زینب پنج سال از عمر خویش را در کنار پیامبر خدا گذرانده و تربیت یافته است».
ب) شیخ عزالدین معروف به ابن اثیر جزری می‏نویسد: «زینب دختر علی بن ابی‏طالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا بود. او در زمان پیامبر خدا بدنیا آمد و مقداری از زندگی آن حضرت را درک نمود. زینب تنها خانم متفکر و دانشمندی بود که از قوت فکر بالایی برخوردار بود. پدرش وی را به ازدواج عبداللّه‏ بن جعفر درآورد خداوند به وی فرزندانی عنایت کرد که نام آنان علی، عون اکبر، عباس، محمد و ام‏کلثوم بوده است. او در واقعه کربلا همراه برادرش حسین بن علی بود. بعد از شهادتش بهمراه قافله روانه شام گشت و در برابر یزید بن معاویه خطبه‏ای شیوا و پرمعنی ایراد کرد که در کتابهای تاریخی ذکر شده. ایراد آن خطبه درایت و عقل و اندیشه و قدرت بالای قلبی وی را می‏رساند.»6
ج) استاد محمد فرید وجدی: «زینب، دختر علی بن ابی‏طالب، از جمله زنان بافضیلت و بزرگواری است که دوراندیشی و فکر با عظمتی داشت. او همراه برادرش حسین بن علی در واقعه کربلا حضور داشت به امر یزید بن معاویه آن خانم را به همراه دیگر اسراء به شام و شهرهای مختلف بردند که در شام زینب کبری در برابر یزید خطبه‏ای غراء خواند.»7
د) محمد غالب شافعی مصری: او که از نویسندگان مقتدر مصری است در مجله «الاسلام» سال اول شماره 27 علاقه و عشق خود را به زینب چنین می‏نگارد:
«یکی از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب و از بهترین بانوان طاهره که دارای روحی بزرگ و مقام تقوی و آیینه سر تا پا نمای رسالت و ولایت بوده، حضرت سیده زینب دختر علی بن ابی‏طالب می‏باشد که به نحو کامل او را تربیت کرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود. به حدی که در فصاحت و بلاغت یکی از آیات بزرگ الهی گردید و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت و تدبیر کارها در میان خاندان بنی‏هاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوی و پرهیزگاری معروف بود.»8
تو گویی که زهرا بود در نماز به راز و نیاز و به سوز و گداز
به راز و نیاز و به سوز و گداز به راز و نیاز و به سوز و گداز
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ ریاحین الشریعة، ج3، ص33؛ زینب کبری در پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجرت به دنیا آمد، بعضی ولادت آن حضرت را اوائل شعبان سال پنجم هجرت و بعضی ماه رمضان و یا اواخر ربیع‏الثانی همان سال دانسته‏اند. (که به طور معمول مرجح خاصی برای اقوال فوق وجود ندارد).
2 ـ تفسیر نورالثقلین، الهویزی، ج5، ص191، ح17؛ مناقب، ابن‏آشوب، ج3، ص319.
3 ـ زینب الکبری، علامه جعفر نقدی، ص17 ـ 16.
4 ـ فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ج2، ص636ـ637.
5 ـ مجله آیینه پژوهش، سال سوم (1371)، شماره‏های 15 ـ 14، ص160 ـ 154.
6 ـ زینب الکبری، علامه جعفر نقدی، ص19 ـ 18.
7 ـ اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج7، شماره 6961.
8 ـ دائرة معارف القرن العشرین، ج4، ص796 ـ 795

دسته ها : اهل بیت

برای دیدن مطلب مورد نظر به صفحه زیر رجوع کنید:

 

اینجا

دسته ها : اهل بیت
1- سبز شدن درخت خشکیده
در یکی از سفرهائی که امام حسن ـ علیه السلام ـ به عمره می‌رفت یکی از شیعیانش که از فرزندان زبیر بود با او همراه بود. در یکی از آبگاههای بین راه در زیر درخت خرمائی که از تشنگی خشک شده بود فرود آمدند. فرشی برای امام ـ علیه السلام ـ در زیر یک درخت و فرش دیگری همراه وی در زیر درخت دیگر پهن گردید. شیعه همراه سر بلند کرد و گفت اگر این درخت، خرمای تازه می‌داشت می‌خوردیم. امام حسن ـ علیه السلام ـ به او فرمود: خرما میل داری؟
جواب داد: آری.
امام ـ علیه السلام ـ دست به آسمان بلند کرد و به سخنی که من نفهمیدم دعا کرد. آنگاه درخت سر سبز شد و برگ و خرما به بار آورد. از درخت بالا رفتند و آنچه خرما داشت چیدند و برای آنها کافی بود.[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اصول کافی، باب مولد الحسن بن علی ـ علیهم السلام ـ

2- دو خبر غیبی
سالی امام حسن ـ علیه السلام ـ پیاده به مکه می‌رفت و پاهای او ورم کرد. یکی از غلامهای آن حضرت عرض کرد: اگر سوار مرکب شوی این ورمها بهبود می‌یابد. حضرت نپذیرفت و فرمود: وقتی در این منزل بین راه فرود آمدیم مرد سیاه پوستی نزد تو می‌آید که پمادی بهمراه دارد. آن را خریداری کن.
غلام عرض کرد: پدر و مادرم فدایت منزلی در پیش رو نداریم که وارد آن شویم و کسی آنجا باشد و این دارو را بفروشد. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: جلوتر می‌رویم و او را خواهی دید. وقتی دو کیلومتر راه رفتند آن مرد سیاه پوست پیدا شد. امام ـ علیه السلام ـ به غلامش فرمود: نزد این مرد برو و این پماد را از او خریداری کن و بهای آن را بپرداز. وقتی معامله به پایان رسید مرد سیاه پوست گفت: ای غلام این پماد را برای چه کسی می‌خواهی؟ برای حسن بن علی ـ علیه السلام ـ .
گفت مرا هم نزد او ببر. هر دو به راه افتادند تا به خدمت امام ـ علیه السلام ـ رسیدند. آنگاه عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد من نمی‌دانستم که شما به این پماد احتیاج دارید. اجازه بفرمائید بهای آن را نگیرم زیرا من از دوستداران شما هستم و شما دعا کنید که خداوند پسری سالم که شما اهل بیت را دوست داشته باشد به من عطا فرماید. زیرا من در حالی از نزد همسرم آمدم که درد زایمان داشت. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: به خانه برو که خداوند پسری سالم به تو عطا فرمود که از شیعیان ماست.[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اصول کافی، باب مولد الحسن بن علی ـ علیهم السلام ـ .

- خبر غیبی و قرائت قرآن در طفولیت
شخصی نزد امام حسن ـ علیه السلام ـ آمد و در حالی که حضرت نشسته بود به او عرض کرد: یابن رسول‌الله منزل تو آتش گرفت.
امام: آتش نگرفت. پس از آن شخص دیگری آمد و گفت: یابن رسول‌الله منزل مجاور خانه شما آتش گرفت، بطوری که ما شک کردیم که خانه تو نیز در آتش می‌سوزد. اما خداوند آن را از آتش سوزی حفظ کرد.[1]
قرائت قرآن در طفولیت
یازده سال کامل از عمر گرانقدر فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ گذشته بود که امام حسن ـ علیه السلام ـ از او متولد شد. آن حضرت بهنگام تولد از هر گونه آلودگی که نوزادهای دیگر دارند پاک و مطهر بوده، تسبیح خدا می‌گفت و به جمله«لا اله الاالله» لب می‌گشود و قران را تلاوت می‌کرد. جبرئیل ـ علیه السلام ـ نیز با سخنان شیرین با او سخن گفت.[2]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 43، ص 327.
[2] . بحارالانوار، ج 44، ص 140.
دسته ها : اهل بیت

انقلاب حضرت مهدى (ع) هم چون دیگر انقلاب ها،بدون مقدمه وزمینه سازى به وجود نمى آید، بلکه در آستانه ظهور، حرکت هایى پا مى گیرد وزمینه را براى ظهور آن حضرت فراهم مى آورد. بخش عمده اى از روایاتى که درباره رویدادهاى پیش از ظهور ویاران حضرت مهدى (ع)آمده است، درباره ایران و ایرانیان است که با تعبیرات گوناگونى مانند: اهل فارس، عجم، اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان، اهل رى و... بیان شده است.
با بررسى مجموع این روایات به این نتیجه مى رسیم که درکشور ایران، پیش از ظهور، نظامى الهى و مدافع ائمه معصومین (ع)و برپا مى گرددکه مورد نظر امام زمان (ع) است و نیز مردم ایران، نقش عمده اى در قیام آن حضرت دارند
(1) رسول خدا(ص) مى فرماید: مردمى از مشرق زمین قیام مى کنند و زمینه را براى قیام حضرت مهدى (ع) فراهم مى سازند. (2) نیز مى فرماید: پرچم هاى سیاهى از سمت مشرق خواهد آمدکه دل هاى آنان همانند پاره هاى آهن است پس هرکس از حرکت آنان آگاهى یافت، به سوى آنان برود وبا آنان بیعت کند هر چند لازم باشدکه بر روى یخ حرکت کند (3)امام باقر(ع) مى فرماید:گویا قومى را مى بینم که در مشرق قیام کرده اند و حق را مى طلبند، ولى حق را به آنان نمى دهند .بار دیگر طلب مى کنند ولى باز به آنان واگذار نمى کنند.در این حالت، شمشیرها را از نیام کشیده، بر شانه مى گذارندکه در این هنگام، دشمن خواسته آنان را مى پذیرد، ولى آنان نمى پذیرند وقیام مى کنند وحق را واگذار نمى کنند، مگر به صاحب امر. کشتگان آنان شهیدند واگر من آنان را درک مى کردم، خودم را براى صاحب این امر آماده مى کردم.(4)
در این روایات، به روشنى از برپایى قیام ها و انقلاب هابى در آستانه ظهور حضرت مهدى (ع) خبر داده شده است. همه روایات بر این نکته اتفاق دارند که پیش از ظهور مهدى (ع) حکومتى به رهبرى یکى از صالحان، که گمان مى رود از فرزندان پیامبر(ص) هم باشد، در ناحیه مشرق تشکیل مى گردد و زمینه ظهور را مهیا مى سازد و این حکومت، تا ظاهر شدن حضرت مهدى (ع) وتسلیم آن به حضرت ایشان ادامه مى یابد.بر همین اساس، برخى تشکیل دولت شیعى مذهب صفویه راکه پس از قرن ها استیلاى حاکمان مستبد و متعصب عامى مذهب، روى کار آمد، همان دولتى دانسته اندکه در روایات، از جمله زمینه سازان حکومت مهدى (ع) به شمارآمده است .(5)
در زمان ما نیز، برخى با استناد به ویژگى هایى که در روایات آمده، انقلاب اسلامى ایران را که در سال 1357 هـ. ش به رهبرى امام خمینى (ره) به پیروزى رسید، همان دولتى دانسته اند که زمینه را براى ظهور وقیام مهدى (ع) آماده مى کند. در هر صورت، گر چه قرائن فراوانى این احتمال را قوت مى بخشد، ولى دلیل قطعى که ثابت کند منظور از حکومت زمینه ساز، انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى (ره) است، در دست نیست.

دسته ها : اهل بیت
اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.
در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.
در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.
روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.
امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند. آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.
ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع):
با توجه به روایاتی که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداکاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشکار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسی است که آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است که اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.
فداکاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.
در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مکارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.
علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان که برترین مومنان کسی است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.
حال در اینجا این سوال مطرح می شود که، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟
جواب این است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، کاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیک را از یکدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می کند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و کلام پیامبر اسلام (ص) که فرمود:
(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.
در ضمن روایاتی که در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است که ثواب یا عذاب یک عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده که این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آری حضرت عباس (ع) با کمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل کمال و تعالی را طی کرد.
دسته ها : اهل بیت
دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می کرد، همه ارزش های دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته بود و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج عبدالملک را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) می شمرد و برخلاف نصوص دینی ازمسلمانان جزیه می گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.
در سایه چنین حکومتی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش های جاهلی چگونه احیا شده است(1)؛ به طوری که دو خطر بزرگ جامعه اسلامی را تهدید می کرد:
فرهنگ های متنوع بیگانه
خطر تجمل پرستی
از این رو لازم بود در زمینه علمی کاری انجام شود تامسلمانان به اصالت فکری و شخصیت قانون گذاری ویژه خود که از کتاب و سنت در اسلام الهام می گیرد، واقف گردند. در اینجا ضرورت یک حرکت اجتهادی (اطلاع رسانی قوی) به نظر می رسید تا در چهارچوب تعالیم اسلامی، افق فکری مسلمانان گسترش یابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبرای یافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و این کاری بود که امام سجاد(ع) بدان دست یافت
خطر دوم ناشی از پیشامد امواج رفاه و آسایش در جامعه اسلامی بود که عشق سوزانی راکه از ارزش های اخلاقی و پیوندهای روحی در مسلمانان پدید آمده بود را خاموش می کرد
امام علی بن الحسین(ع) این خطر را احساس کرد و فهمید که جامعه دچار انحراف شده و روحیه رفاه طلبی و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنه ای برای تنفس وجود ندارد، بنابراین امام سجاد(ع) توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کند. امام(ع) در این سنگر قدرت بس شگرف تصویرهای روشنی ازجامعه اسلامی و وظیفه مسلمانان را در برابر کفرگویان معین می کند و مبارزه آنان را با منکرات مطرح می سازد
دعای او نشان دهنده این مطالب است که در هر حال ولو این که همه امکانات مبارزه از یک نفر گرفته شود و به فرض این که تنها هم باشد، باز هم مسئولیت تلاش و کوشش از او سلب نمی گردد و باید از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود
انجیل اهل بیت
صحیفه سجادیه از گنجینه های ارزشمند دعاهای امامان(ع) است که در بردارنده برخی از دعاهای حضرت سجاد(ع) است.
صحیفه سجادیه کانونی از معارف بلند الهی در ابواب مختلف است و در یک ارزیابی واقع بینانه می توان آن را ابزار رسای فرهنگی برای مقابله با هجوم فرهنگی دانست که خلفای ناشایست باب آن را گشوده بودند. بی تردید اگر این حرکت ارزشمند فرهنگی در کنار گستره فرهنگی دیگر امامان نبود، این مهاجمان فرهنگی اثری از اسلام ناب محمدی(ص) باقی نمی گذارند. اهل دانش اذعان دارند که کتاب صحیفه سجادیه از نظر جایگاه ارزشی سومین کتابی است که در صدر اسلام پس از قرآن کریم و نهج البلاغه پدید آمده و مانند نسیم صبا در اطراف و اکناف عالم منتشر شده و از این رو مردم آن را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند. سراسر این کتاب پر ازحقایقی است که خداوند سبحان هنگام خلوت آن را بر زبان آن حضرت(ع) روان ساخته است و هر کتاب دیگری که در این فن تنظیم یافته از این کتاب بهره و نصیبی برده است. به طوری که دیگر دانشمندان کتب ادعیه خود را بر مبنای دعاهای این صحیفه به رشته تحریر درآورده اند
دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت بر عالی ترین مضامین و عبارات و علوم الهی مشتمل است. زیبایی، شکوه وقدرت روحی که در تعبیرات روح پرور آن به کار رفته و طرق مختلفی که در اوقات گوناگون در مقام فروتنی و توسل در پیشگاه الهی و درود وثنا برخداوند انتخاب شده، خود بالاترین شاهد و دلیل است بر این که صدور آن از مقام امام معصوم(ع) قطعی است و احدی دست رد و انکار بر آن ننهاده و نام آن شهره آفاق است و فروغش بر اکناف جهان گسترده تا آنجا که هرگز شک و تردید در آن راه ندارد وگوهری است از معدن علوم امام سجاد(ع). بنابراین به خاطر جایگاه والایش بزرگان علم و ادب سه نام بر آن گذارده اند که گویای جایگاه رفیع این کتاب عظیم الشأن است: 1- اخت القرآن 2-انجیل اهل بیت(ع) 3- زبور آل محمد(ص)صحیفه سجادیه هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارائه شده، ولی تأمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و راز و نیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.
مناجات های صحیفه در حقیقت نجوای علم و اخلاق و عقیده وسیاست است با روح موحدان و مناجاتیانی که در محراب عبادت و میدان جهاد و صحنه مبارزه با شیطان های درونی و برونی حضور دارند
امام سجاد(ع) از محراب نیایش مکتبی سرشار ازآموزش و پرورش پدید آورد و با پست ترین خصلت ها و ارزنده ترین اندیشه ها را با لطافت وعطر مناجات درهم آمیخته و شیفتگان جمال حق را تا جایگاه شناخت حقایق اوج داده است.
صحیفه مدرسه ای است که معلم آن امام چهارم(ع) است و این معلم است که با این کتاب جهانیان را در تمام اعصار درس می دهد و هر کس را در حد توان و قدرتش و به اندازه تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد می رساند. صحیفه دریای پرخروش فیض الهی است که لؤلؤ و مرجانش از شمار بیرون و اشیای پرقیمتش ازحد شمارش خارج است.
صحیفه آفتاب پر حرارت الهی است که از مشرق وجود حضرت زین العابدین برای تربیت وجود انسان ها طلوع کرده و تا ابد از فروغ بخشی باز نخواهد ماند.
هدایت و استراتژی در ارتباطات
تبلیغ و رساندن پیام وحی به ژرفای جان انسان ها و استراتژی در ارتباطات از آشکارترین وظایف هر امام وپیشوای الهی است. امام سجاد(ع) همان مسئولیتی را دارا بود که امیرالمؤمنین(ع) برعهده داشت. رسالت ها و وظایف امامان در اصل و بنیان با هم برابر است ولی شرایط و مقتضیات زمان و نیازهای مردم هر عصر متفاوت است. تفاوت شرایط و مقتضیات نمی تواند اصول را جابجا کند و آن ها را از ارزش و اعتبار ساقط نماید، ولی می باید شیوه ها و روش ها را تغییر داد. به عنوان مثال علی بن ابی طالب(ع) وظیفه داشتند تا با ظلم و انحراف مبارزه کند و خلافت به حق خویش را به مردم بشناساند و رهبری امت اسلامی را به سوی نظام عقیدتی، سیاسی واخلاقی اسلام ناب برعهده گیرد و همین رسالت ها را حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) نیز برعهده داشتند در حالی که واقعیت اسناد و مدارک تاریخ نشان می دهد که هر یک ازاین امامان روش ویژه ای را در ایفای رسالت و مسئولیت یگانه خود اتخاذ کردند. این در حالی است که عقیده و پیام وهدف آن ها کم ترین تمایزی با یکدیگر نداشته است.
تاریخ نشان می دهد که شیعیان در عصر امامت امام سجاد(ع) با جراحت های سنگینی که از روزگار غصب خلافت وجنگ صفین و نهروان و جمل و روزگار حاکمیت معاویه و یزید و نیز شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش بر روح خویش احساس می کردند، مجالی برای نبردی دوباره با دستگاه اموی نداشتند.فشارهای روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامی قیام های توابین بذر یأس و ناامیدی را در روح ها پراکنده بود. در چنین شرایطی امام سجاد(ع) اجازه نداشت که به طور رسمی و علنی مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به تعلیم و آموزش پیروان خود بپردازد و نه امکان آن را داشت تا مانند علی ابن ابی طالب(ع) قوایی را علیه دستگاه اموی گردآورد. این دو مشکل در میدان فرهنگ و سیاست و جامعه می توانست برای مدتی طولانی اندیشه و معارف شیعی را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسیده، معرفی کند
هنر رهبری در هدایت و تبلیغ جامعه اقتضا می کرد که استراتژی امام سجاد(ع) در ارتباطات باید عالی ترین نوع باشد(6) بنابراین روش مبارزه صحیح را انتخاب کرد و آن تشکیل و احداث مرکز اطلاع رسانی جهانی الهی بود که بتواند از کانال آن چهره انقلاب کربلا وپیام اسلام الهی را به تصویر بکشد و گفتار امام(ع) در آن فریادی است به همه تاریخ که در هر شرایط و باه هر شکل و هر امکانی که در اختیار هست، حرف حق را باید زد و نهضت و انقلاب را باید پاسداری کرد ودر هیچ شرایطی این مسئولیت سلب نخواهد شد.
دسته ها : اهل بیت
علامه طباطبائى صاحب تفسیر المیزان نقل کرد: استاد ما حاج میرزا على آقا قاضى مى گفت در نجف اشرف در نزدیکى منزل ما - مادر یکى از دخترهاى افندى سنى هاى دولت عثمانى فوت کرد این دختر در مرگ مادر بسیار ناله مى کرد و بسیار ناراحت بود و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادرش ‍ آمد و آن قدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند هنگامى که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند دختر فریاد مى زد من از مادر جدا نمى شوم . هر چه خواستند او را آرام کنند مفید واقع نشد دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند ممکن است جانش به خطر بیفتد سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم در کنار پیکر مادر - در قبر بماند ولى روى قبر را با خاک نپوشانند بلکه با تخته بپوشانند و دریچه اى بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر کنار مادر خوابید فرداى آن شب آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است دیدند تمام موهاى سر او سفید شده است پرسیدند چرا این طور شده اى گفت : شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمى هم آمد در وسط ایستاد آن دو فرشته مشغول سؤ ال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد سؤ ال از توحید نمودند جواب درست داد سؤ ال از نبوت نمودند جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبد الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) است تا اینکه پرسیدند امام تو کیست آن شخص محترم که در وسط ایستاده بود گفت : لست لها بامام ؛ من امام او نیستم آن شخص محترم و بزرگوار امام على (علیه السلام ) بود.
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوى آسمان زبانه کشید من بر اثر وحشت و ترس به او وضع که مى بینید که همه موهاى سرم سفید شده در آمدم .
مرحوم قاضى مى فرمود: چون تمام افراد طایفه آن دختر در مذهب اهل تسنن بودند تحت تاءثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند زیرا این واقعه با مذهب تشیع تطبیق مى کرد و خود آن دختر جلوتر از آنها به مذهب تشیع گروید.
دسته ها : اهل بیت
مرحوم استاد شهید آیت‌ا... مرتضی مطهری می‌فرماید: از استاد خودم عالم جلیل‌القدر مرحوم آقای حاج‌میرزا علی‌آقای شیرازی - اعلی‌ا... مقامه - که از بزرگ‌ترین مردانی بود که من در عمرم دیده‌ام و به‌راستی نمونه‌ای از زهاد و عباد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود. خوابی را به‌خاطر دارم که نقل آن بی‌فایده نیست: ایشان یک روز ضمن درس در حالی‌که دانه‌های اشک بررویت محاسن شریف‌شان می‌چکید این خواب را نقل کردند فرمودند: «در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است مردن را همان‌طوری که برای ما توصیف کرده‌اند در خواب یافتم خویشتن را جدا از بدنم می‌دیدم و ملا‌حظه می‌کردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می‌کنند مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند،ت من تنها ماندم و نگران که چه برسر من خواهد امد؟ ناگهان سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد. درت همان حال حس کردم که این سگ، تندخویی من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم، در اضطراب بودم که حضرت سیدالشهداء تشریف اوردند و به من فرمودند غصه نخور من آن را از تو جدا می‌کنم.»

مرحوم حاج میرزا علی‌آقا ارتباط قوی و شدید با پیغمبر اکرم و خاندان پاکشت داشت این مرد در عین این‌که فقیه، حکیم، عارف، طبیب و ادیب بود... از خدمت‌گزاران آستان مقدس حضرت سید‌الشهدا(ع) نیز بود، منبر می‌رفت و موعظه می‌کرد و ذکر مصیبت می‌فرمود. کم‌تر کسی بود که در پای منبر این مردم عالم و مخلص و متقی بنشیند و منقلب نشود. خودش هنگام وعظ که از خدا و آخرت یاد می‌کرد در حال یک انقلا‌ب روحی و معنوی بود و هرگاه نام پیامبر خدا یا امیرالمؤمنین را که می‌برد اشکش جاری می‌شد. در دهه عاشورا در منزل آیت‌ا... بروجردی منبر می‌رفت مجلس را که اکثراً اهل علم بودند سخت منقلب می‌کرد. از آغاز تا پایان منبر از ایشان جز اشک و حرکت شانه‌ها چیزی مشهود نبود. او می‌گفت: ای مردم بدانید که اگرت خالصانه و برای خدا در دستگاه امام حسین(ع) خدمتگزاری کنید هر چند ناچیز باشد، اما امام حسین(ع) آن را فراموش نخواهند کرد و به وقتش تلا‌فی خواهند نمود.

دسته ها : اهل بیت
X